به وبلاگ كاغذ بي خط خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
طنز
طنز
شعر
عاشقانه
شعر
عاشقانه
عکس
شعر
مطلب
ادبی
نویسندگان
ادبی
سخن بزرگان
تاریخی
تاریخ ایران
تاریخ جهان
آموزنده
مطالب نویسندگان
مطالب تاریخی
آموزنده
عمومی
عمومی
عکس
عکسهای هنری
عکسهای خنده دار
عکسهای جالب
علمی
پزشکی
علمی
اضافات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 93
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

تبلیغات

استفاده بهینه از رنگ‌ها

 

دانستن نکات زیر درباره استفاده بهینه از رنگ‌ها خالی از فایده نخواهد بود...

=  برای لاغر شدن ، از بشقاب و رومیزی آبی رنگ استفاده کنید. رنگ آبی اشتها را کم می‌کند .


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, در ساعت 7:41 | |
10 عملی که به مغز ما آسیب میزند

 No Breakfast
1. نخوردن صبحانه
People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level. This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration .

کسانی که صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائینتری افت می‌کند. این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود.
--------------------------------------------------------------------------------
۲ . Overeating
2. پرخوری
It causes hardening of the brain arteries, leading to a decrease in mental power.
این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای) مغز شده و منجر به کاهش قدرت ذهنی می‌شود.
--------------------------------------------------------------------------------
۳. Smoking
3- دخانیات
It causes multiple brain shrinkage and may lead to Alzheimer disease .
این امر باعث کوچک شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر می‌شود.
--------------------------------------------------------------------------------
۴. High Sugar consumption
4. استفاده زیاد قند و شکر
Too much sugar will interrupt the absorption of proteins and nutrients causing malnutrition and may interfere with brain development .
استفاده زیاد قند و شکر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف می‌کند و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد
--------------------------------------------------------------------------------
۵. Air Pollution
5. آلودگی هوا
The brain is the largest oxygen consumer in our body. Inhaling polluted air decreases the supply of oxygen to the brain, bringing about a decrease in brain efficiency .
مغز بزرگترین مصرف کننده اکسیژن در بدن ماست. دمیدن هوای آلوده باعث کاهش اکسیژن تامینی مغز شده و منجر به کاهش کارآیی مغز می‌شود.
--------------------------------------------------------------------------------
۶ . Sleep Deprivation
6. کمبود خواب
Sleep allows our brain to rest.. Long term deprivation from sleep will accelerate the death of brain cells..
خواب به مغزمان اجازه استراحت می‌دهد. دوره طولانی کاهش خواب منجر به شتاب گیری مرگ سلولهای مغزی خواهد شد.
-------------------------------------------------------------------------------
۷. Head covered while sleeping
7. پوشاندن سر به هنگام خواب
Sleeping with the head covered increases the concentration of carbon dioxide and decrease concentration of oxygen that may lead to brain damaging effects .
خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اکسید کربن و کاهش تجمع اکسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------
۸. Working your brain during illness
8.کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
Working hard or studying with sickness may lead to a decrease in effectiveness of the brain as well as damage the brain .
کار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممکن است منجر به کاهش کارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود
--------------------------------------------------------------------------------
۹. Lacking in stimulating thoughts
9.کاهش افکار مثبت
Thinking is the best way to train our brain, lacking in brain stimulation thoughts may cause brain shrinkage .
فکر کردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است. کاهش افکار مثبت مغزی ممکن است باعث کوچک شدن مغز شود.
-------------------------------------------------------------------------------
۱۰. Talking Rarely
10. کم حرفی
Intellectual conversations will promote the efficiency of the brain
مکالمات انتزاعی منجر به رشد کارآئی مغز خواهد شد
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, در ساعت 7:38 | |
دانستنیهای بسیار مفید

To avoid tears while cutting onions
برای جلوگیری از ریزش اشك هنگام پوست كندن پیاز

Chew gum
آدامس بجوید.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, در ساعت 7:32 | |
آخر نرجمه

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت 12:36 | |
ثروتمند زندگی کنیم

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم.
جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید پول زیادی نداشتند.
شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد.
بچه ها همگی با ادب بودند.
دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان درمورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چندعدد بلیط می خواهید؟
پدر جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد.
پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند.
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت.
حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت.
بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد،
گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد...
بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم...
بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)

[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:, در ساعت 16:8 | |
باهوش باشیم

حسابرسی اداری OFFICE ARITHMETICSmart boss + smart employee = profit

 

رییس باهوش + کارمند باهوش = سود

Smart boss + dumb employee = production

رییس باهوش + کارمند خنگ = تولید

Dumb boss + smart employee = promotion

رییس خنگ + کارمند باهوش = ترفیع

Dumb boss + dumb employee = overtime

رییس خنگ + کارمند خنگ = اضافه کاری

 ریاضیات خرید کردن SHOPPING MATH

A man will pay $2 for a $1 item he needs.

یک مرد بابت یک کالای 1 دلاری که نیاز دارد 2 دلار می پردازد

A woman will pay $1 for a $2 item that she doesn't need.

یک زن بابت یک کالای 2 دلاری که نیاز ندارد 1 دلار می پردازد

آمار و برابری عمومی GENERAL EQUATIONS & STATISTICSA woman worries about the future until she gets a husband..

 

یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند

A man never worries about the future until he gets a wife.

یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد

A successful man is one who makes more money than his wife can spend.

یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند

A successful woman is one who can find such a man.

یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند

 شادمانی HAPPINESS

To be happy with a man, you must understand him a lot and love him a little.

برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید

To be happy with a woman, you must love her a lot and not try to understand her at all.

برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید

 طول عمر LONGEVITY

Married men live longer than single men do, but married men are a lot more willing to die.

مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند

گرایش به تغییر PROPENSITY TO CHANGEA woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.

 

زمانی که یک زن  با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود

A man marries a woman expecting that she won't change, and she does..

زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند می خواهد که آن زن تغییر نکند ولی او تغییر می کند 

ادبیات گفتگو DISCUSSION TECHNIQUE

A woman has the last word in any argument.

یک زن در بحث حرف آخر را می زند

Anything a man says after that is the beginning of a new argument.

بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است

[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:, در ساعت 14:19 | |
که تو آدم نشوي جان پدر

پدري با پسري گفت به قهر
 که تو آدم نشوي جان پدر              


حيف از آن عمر که اي بي سروپا                         
در پي تربيتت کردم سر

دل فرزند از اين حرف شکست                           
بي خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسيار کشيد و پس از آن                               
زندگي گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والايي يافت                              
حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزي بگذشت و پس از آن                        
امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمده از راه دراز                               
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غايت خودخواهي و کبر                           
نظر افکند به سراپاي پدر

گفت گفتي که تو آدم نشوي                             
تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پير خنديد و سرش داد تکان
گفت اين نکته برون شد از در

 «من نگفتم که تو حاکم نشوي                        گفتم آدم نشوي جان پدر»

 
جامي

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, در ساعت 7:58 | |
ثروتمند زندگی کنیم

 وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم.
جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید پول زیادی نداشتند.
شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد.
بچه ها همگی با ادب بودند.
دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان درمورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
مادر بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چندعدد بلیط می خواهید؟
پدر جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را گفت. پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد.
پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند.
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت.
حتماً فکر می کرد که به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟

ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت.
بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد،
گفت: متشکرم آقا.

مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد...
بعد از این که بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم...

بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, در ساعت 7:38 | |
ارزش دوست خوب!

يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش مارك بود و انگار همه‌ كتابهايش را با خود به خانه میبرد.

با خودم گفتم: 'كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما ً اين پسر خيلي بي حالي است!'

من براي آخر هفته ام برنامه‌ ريزي كرده بودم (مسابقه‌ي فوتبال با بچه ها، مهماني خانه‌ي يكي از همكلاسي ها) بنابراين شانه هايم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, در ساعت 7:27 | |
زندگی تو

لازم است گاهی از خانه بیرون  بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه
برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از  مسجد، کلیسا بیرون بیایی و  ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا
حقیقت؟

لازم است گاهی از ساختمان اداره  بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه

آرزوهای نوجوانیت است؟

لازم است گاهی درختی، گلی  راآب بدهی، حیوانی را نوازش کنی،  غذا بدهی ببینی هنوز

از طبیعت چیزی در وجودت  هست یا نه؟

لازم است گاهی پای کامپیوترت  نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی،

با خانواده ات دور هم  بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی  و ببینی زندگی
فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا  نه؟

لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به  یک انسان محتاجتا ببینی در تقسیم عشق  در

نهایت تو برنده ای یابازنده؟

لازم است گاهی عیسی باشی،  ایوبباشی، انسان باشی ببینی می‌شود  یا نه؟

و بالاخره لازمست گاهی از خود  بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت  بنگری واز
خود بپرسی که سالها سپری شد تا  آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 10:30 | |
کم کم یاد خواهی گرفت

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

این که عشق تکیه کردن نیست؛ و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

                 

کم کم یاد می‌گیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ خودت را پرورش دهی، به جای این که

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی

[+] نوشته شده توسط سعيد در پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 10:28 | |
شاعران مختلف و آن ترک شیرازی

حافظ :

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را

صائب تبریزی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

محمد عیادزاده:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً 

که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را

فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را

[+] نوشته شده توسط سعيد در پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 10:20 | |
مرد و زن

مرد از راه می رسه

ناراحت و عبوس

زن:چی شده؟

مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)

زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!

مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه لبخند می زنه

زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست

تلفن زنگ می زنه

دوست زن پشت خطه

ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن

(مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره )

زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!

مرد داغون می شه

"می خواست تنها باشه"

 

...............................................................................

مرد از راه می رسه

زن ناراحت و عبوسه

مرد:چی شده؟

زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)

مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش

زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه

مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.

 تلفن زنگ می زنه

دوست مرد پشت خطه

ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن

(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )

مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!

زن داغون می شه

"نمی خواست تنها باشه"

  ..............................................................................

و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند...

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 9:0 | |
عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!

و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...

دکتر علی شریعتی

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 9:2 | |
قانونهایی که هیچ کسی کشف نکرده

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.

قانون تلفن:

اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. 

قانون تعمیر:

 بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.

قانون کارگاه:

اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.

قانون معذوریت:

 اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.

قانون حمام:

 وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.

قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. 

قانون نتیجه:

وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد. 

قانون بیومکانیک:

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد. 

قانون تئاتر:

کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند. 

قانون قهوه:

قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 6:41 | |
سخنی زیبا از حسین پناهی

من زندگي را دوست دارم ولي

 

از زندگي دوباره مي ترسم!

 

دين را دوست دارم ...

ولي از کشيش ها مي ترسم!

 

قانون را دوست دارم

ولي از پاسبانها مي ترسم!

 

عشق را دوست دارم

ولي از زنها مي ترسم!

 

کودکان را دوست دارم

ولي از آئينه مي ترسم!

 

سلام را دوست دارم

ولي از زبانم مي ترسم!

 

من مي ترسم

پس هستم

اينچنين مي گذرد روز و روزگار من!

 

من روز را دوست دارم

ولي از روزگار مي ترسم!

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 5:56 | |
حل مسئله الاغی

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...

نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند

و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!

وثابت کنیم گه از یک الاغ کمتر نیستیم 

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 5:54 | |
چگونه میوه بخوریم

حتما بخونید خیلی خیلی مهم


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 5:38 | |
خوشبختی

خوشبختي در سه جمله خلاصه مي شود:

تجربه از ديروز ،

استفاده از امروز ،

اميد به فردا...  

ولي ما آنرا با سه جمله ديگر تباه مي کنيم:  

حسرت ديروز ،

 اتلاف امروز ،

 ترس از فردا

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 11:4 | |
خودکار قرمز

شنیدم در زمان خسرو پرویز                      گرفتند آدمی را توی تبریز

به جرم نقض قانون اساسی                     و بعض گفتمان های سیاسی

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش                قراری را نهاده با زن خویش

که از زندان اگر آمد زمانی                         به نام من پیامی یا نشانی

اگر خودکار آبی بود متنش                        بدان باشد درست و بی غل و غش

اگر با رنگ قرمز بود خودکار                       بدان باشد تمام از روی اجبار


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 10:49 | |
نامه ویکتور هوگو به فرزندش

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
 و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:59 | |
فردی ثروتمندتر از بیل گیتس

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمندتر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی؟

 

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه‌ی طراحی مایکروسافت رو توی ذهنم پی ریزی می‌کردم، در فرودگاهی در نیویورک قبل از پرواز، چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسربچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من رو دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت، گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی. هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!

پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم.

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که میگم خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم.

گروهی تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت رو پیدا کنید. یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من رو میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسربچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم.

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود.

گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم.

گفت که چطوری؟

گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم.

(خود بیل گیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)

پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟

گفتم هرچی که بخوای.

گفت هر چی بخوام؟

گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم.

من به 50 کشور آفریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم.

گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی.

پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟

پسره سیاه پوست گفت که: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه.

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله سیاه پوست.

[+] نوشته شده توسط سعيد در دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 11:6 | |
فواید تعجب آور لیمو!

فواید تعجب آور لیمو!

 

موسسه علوم بهداشت، 819 N. L.L.C. چارلز بالتیمور خیابان، دکتر 1201.
این آخرین دست آورد در طب موثر برای سرطان است!
 با دقت بخوانید و خودتان قضاوت کنید.
  

لیمو (مرکبات) محصولی معجزه آسا برای کشتن سلول های سرطان است؛ که 10000 بار قوی تر از شیمی درمانی است.

  چرا ما در مورد آن نمی دانیم؟ چون آزمایشگاه ها(شرکت های دارو سازی)  با ساخت مشابه مصنوعی آن سود زیادی میبرند. شما هم اکنون می توانید به یک دوست کمک کنید تا از آنها بی نیاز شود / بداند که آب لیمو در پیشگیری از بیماری مفید است. 

طعم آن شیرین و لذت بخش است و فاقد اثرات وحشتناک شیمی درمانی است.

چگونه است که بسیاری از مردم باید بمیرند، در حالی که این خواص محرمانه و محفوظ  نگه داشته شده است، تا مبادا منافع شرکت های بزرگ مولتی ملیونر را به خطر بیفتاد؟

همانطور که می دانید، درخت لیمو در دو نوع لیمو شیرین و لیموترش شناخته شده است. شما می توانید از این میوه به روش های مختلف مصرف کنید :

شما می توانیدآنرا به صورت استفاده از گوشت ، افشره، نوشابه های آماده، شربت، شیرینی، غذا و غیره، مصرف کنید.

لیمو بسیاری از خواص را داراست، اما جالب ترین اثر آن در کیست و تومورهاست .

خاصیت این گیاه در بهبود  سرطان از همه نوع ثابت شده  است. برخی می گویند که در تمامی انواع سرطان بسیار مفید  است.

همچنین به عنوان یک داروی ضد میکروبی در برابر عفونت های باکتریایی و قارچ، و مقابل انگلهای داخلی و کرم ها موثر است. و همچنین تنظیم کننده فشار خون  بیش از حد بالا و ضد افسردگی، استرس و اختلالات عصبی است.

منبع این اطلاعات جالب است : این اطلاعات از یکی از بزرگترین تولید کنندگان دارو در جهان می آید، که می گوید تست های آزمایشگاهی بیش از 20 سال از سال 1970، نشان داد که عصاره لیمو در

تخریب سلول های بدخیم در 12 سرطان، از جمله روده بزرگ ، پستان، پروستات، ریه و لوزالمعده... تاثیر دارد.

ترکیبات این میوه 10،000 بار بهتر از محصول Adriamycin، و مواد دارویی که به طور معمول در شیمی درمانی در جهان استفاده می شود، کاهش رشد سلولهای سرطانی را نشان داد. و چه شگفت آور است، و شگفت آور تر اینکه؛ این نوع از درمان با عصاره لیمو تنها سلول های سرطانی بدخیم را از بین میبرد و بر روی سلول های سالم تاثیر نمی گذارد.

 

 

منبع: موسسه علوم بهداشت،   819 N. L.L.C.   خیابان کیوز بالتیمور ، MD1201

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 10:48 | |
خاطرات ایزو - طنز(خواندنی)

بار اولی که رفته بودم تو دفتر مدیر کارخونمون٬ پیش خودم گفتم اینجا حتما توالتش از توالتای کارگری کارخونه تمیزتره. بد نیست تا اینجا که اومدم یه حالی هم به مستراح جناب مدیر بدم. بعد از اینکه آقای مدیر کارش را به من گفت. سریع رفتم سمت توالت کذایی.

روی در توالت با خطی خوش نوشته شده بود:   "النظافه من الایمان"

در را باز کردم. روبروم با همان خط نوشته شده بود:  "در را آرام ببندید"

برگشتم درو آروم ببندم٬ دیدم پشت در نوشته:  "هواکش را روشن کنید"

ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 10:30 | |
تخم مرغ چینی بدون نیاز به مرغ

در حالی که طبق خبرهای رسیده، تعداد قابل توجهی تخم مرغ چینی روانه بازار ایران شده است خبرها حکایت از ناسالم و غیر بهداشتی بودن این تخم مرغ ها و تولید مصنوعی آنها توسط چینیها دارد. چینیها که اینبار تمایل به مصادره بازار تخم مرغ جهان را داشته اند، تخم مرغهایی را تولید کرده اند که بدون نیاز به مرغ تولید شده است! زرده این تخم مرغها با استفاده از موادی مانند کربنات کلسیم،رزین،نشاسته، آلومینیوم زاج دار،ژلاتین و سایر مواد شیمیایی تهیه شده و همانطور که در عکسهای ذیل آمده است، آماده شده و در قالب های از پیش تعیین شده ریخته می شود تا با استفاده از رنگدانه زرد شکل زرده بخود بگیرد.پس از این مرحله زرده آماده شده در داخل سفیده تخم مرغ که از قبل آماده شده قرار می گیرد و در نهایت در پوششی قرار می گیرد که بسیار شبیه تخم مرغهای معمولی است. گفتنی است مدیرکل دامپزشکی لرستان اعلام کرده که تاکنون ۲۸۸ هزار و ۵۴۴ عدد تخم مرغ چینی در استان لرستان جمع‌آوری شدند که از این تعداد ۳ هزار و۶۰۰ عدد معدوم شده است.

 
 
 
 

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 13:7 | |
رابطه دو چشم(زن) - طنز

 Do you know the relation between two eyes?

                آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟  
They never see each other....... ... BUT    
              هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند        
They blink  togther,                       با هم مژه می زنن
They move together                        با هم حرکت می کنند
They cry together                            با هم اشک می ریزنند
They see things together                باهم می بینند
They sleep together                         با هم می خوابند    
They share a very deep bonded relationship     ارتباط عمیق با هم شراکت دارند
However, when they see a woman, one will blink and another will not.

ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک می زنه و دیگری نمی زنه   

 Moral of the story:                     نتیجه اخلاقی قضیه
Woman can break any kind of relationship!!!  

      زن توانائی قطع هر ارتباطی را داره

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:28 | |
کوتاه ولی عمیق

در معبدی گربه‌ای وجود داشت که هنگام مراقبه راهب‌ها مزاحم تمرکز آنها می‌شد. بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می‌رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد. این روال سال‌ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد. سال‌ها بعد استاد بزرگ در گذشت. گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه‌ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند. سال‌ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله‌ای نوشت درباره اهمیت بستن گربه هنگام مراقبه.

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:13 | |
منم زیبا - شعری زیبا از سهراب سهری

منم زیبا

سهراب سپهری                               Sohrab Sepehri

که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
شعر از زنده یاد سهراب سپهری

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:8 | |
تبدیل تهدید به فرصت
عکس های بسیار زیبا از نصفه جهان
[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:2 | |
معنی جملات و حرف های مهندسان (طنز )

معنی جملات و حرف های مهندسان (طنز )

۱- این بستگى دارد به ……

یعنى: جواب سوال شما را نمى دانم!


۲-
این موضوع پس از روزها تحقیق و بررسى فهمیده شد.

یعنى: این موضوع را بطور تصادفى فهمیدم!

ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:59 | |
عکس برگزیده سال

عکس برگزیده سال

اين عكس كه در خلال آتش سوزي جنگلهاي حاشيه ميسيسيپي امريكا گرفته شده

 
 
 

به عنوان يكي از عكسهاي برگزيده سال 2008 انتخاب شده است

 
 
 

جنگلبان در حال دادن آب معدني به كوالاي تشنه اي است كه از آتش گريخته است

 
 

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:51 | |
نهایت عشق

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.
پدر  من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود...

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:59 | |
قانون و میوه (پائولو کوئلیو)

قانون و میوه

در صحرا میوه كم بود . خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر كس در روز تنها می تواند یك میوه بخورد .» این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند . این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند .»

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش كردند ، چرا كه آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند.

از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"  (پائولو کوئلیو)

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:57 | |
سند جهنم

در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!

مرد دانا گفت: بله جهنم.کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است.
دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار
کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را ازگمراهی رها سازد، آماده کرد.

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:54 | |
چهره زشت نفرت

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

 فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.

 روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:45 | |
سرعت اینترنت کشورهای مختلف

سرعت اینترنت در دنیا

 
 
 
 


 

[+] نوشته شده توسط سعيد در دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 8:25 | |
نیمکتهای پولی - حتما ببینین

نیمکت های پولی !! ...ـ

http://www.redlink1.com/mydocs/group/80/02.jpg


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 8:20 | |
به این میگن معماری

 

ادامه عکسها در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:28 | |
درس اخلاقی خارپشتی

 

 

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند
  و بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند
 ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین  بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست
  و این چنین توانستند زنده بمانند

  درس اخلاقی :

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه

 آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنانرا تحسین نماید

 


 
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:21 | |
به این میگن مهندسی (engineering)

http://sphotos.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-ash1/hs752.ash1/164371_176205989088274_141312619244278_362655_1388429_n.jpg

[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 11:54 | |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش آمدید
آرشيو
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
سعيد
لينكستان
نرم افزار های توپ اندروید
سفیران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كاغذ بي خط و آدرس bargeh.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

مرد آزاد
مجموعه اشعارمريم حيدرزاده و فروغ فرخ زاد
chart
...نقطه چين...
sms* داستان کوتاه*خنده
کلبه عشق
عـکس.عشق.عـکس
با اميد به رحمت خدا زندگي كنيد
من و معشوقه ام خدا
ياس سپيد
به دنياي كشتي كج خوش آمديد
هر چه ميخواهد دل تنگت بگو
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , bargeh.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com